پرچم علمدار


 
  واقعه7صفر ...

بسم الله الرحمن الرحیم

📜 هفتم صفر 📜
🔘 #بخش_دوم 

•••

•••زینب نگاهی به اشترانِ زینت شده کرد•••
~ گفت:

“با آوای در گلو شکسته و میراث ربوده و دیدۀ از خار غم خسته،”

“جز بر اشتران سیه پوش نمی نشینیم.”
🔺نعمان بن بشیر هر چه اصرار کرد فایده ای نداشت🔻
- گفت:

“فرمان یزید است.”
🔷اما حاصلی نداشت.🔷
~ زینب گفت:

“مردم باید بدانند ما در مصیبت اولاد زهرا به عزا نشسته ایم.”
▪️آنقدر پایداری کرد، تا اشتران را سیه پوش کردند▪️
🔰زنان و کودکان را یک به یک بر اشتران سوار نمود•••
•••مردمان جمع شده بودند به تماشا و تماشاگری•••
~ زینب گفت:

“ای قرآن خوانان بی عمل”

“ای بی بهره گان از مروت و مردانگی”

“ای تبهکاران بدکردار”

“ای شیفتگان شیطان”

“ای دنیا زدگان بی پروا، امامت زنده است”

“چون مولایمان علی بن حسین زنده است”

“ای جاهلان دین به دنیا فروش”

“حذر کنید از روزی که قائم ما به انتقام برخیزد!”
● ۱۳ روز تا #اربعین ●

موضوعات: آداب زیارت حجت(عج)
[یکشنبه 1398-07-14] [ 03:20:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  واقعه7صفر ...

بسم الله الرحمن الرحیم

📜 هفتم صفر 📜
🔘 #بخش_اول 
_ یزید گفت:

“قصد دارم وفا کنم، سه حاجتی را که به تو وعده کرده ام.”
+ سیدالساجدین گفت:

“اول آنکه، سر مقدس پدرم را به من دهی،”

“دوم آنکه، اموال به غارت رفته مان را باز پس دهی،”

“سوم آنکه، اگر قصد کُشدن مرا داری، بانوان را با فرد امینی به مدینه بفرستی.”
_ یزید گفت:

“صورت پدر را، هرگز نخواهی دید،”

“زنان را تو خود به مدینه ببر، از کشتن تو صرف نظر کردم.”

“و در ازای اموالتان، چندین برابر عوض می دهم.”
+ سیدالساجدین گفت:

“از اموال تو، هیچ نمی خواهیم، اموال تو ارزانی خودت،”

“آنچه از ما به غارت برده اند را باز گردان،”

“چون در میان آنها، بافته ها و مقنعه و گردنبند و پیراهن مادرم فاطمه است.”
🔺یزید پذیرفت و بازماندگان کاروان، آمادۀ سفری دگر شدند.🔻
🔹صدای زنگولۀ اشترانِ زینت شده با منگوله ها و زنگوله ها، در کوچه پس کوچه های شهر پیچید🔹
🔸نعمان بن بشیر، همراه قافله بود که بازماندگان کاروان را تا مدینه همراهی کند🔸
🔸رهگذرانِ کنجکاو، به دنبال قافله روان شدند تا به باب الصغیر رسید.🔸
•••بازماندگان کاروان، از ویرانه بیرون آمدند•••
✔️ ادامه دارد • • •
● ۱۳ روز تا #اربعین ●

موضوعات: آداب زیارت حجت(عج)
 [ 03:18:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  5صفرشهادت حضرت رقیه(س)تسلیت باد ...

بسم الله الرحمن الرحیم

#رقیه_خاتون💔
پاى دختر بچه وقتے غرقِ تاول ميشود

پا بہ پايش ڪاروانے هم معطّل ميشود
دسٺ بسته،خواب هم باشد بيفتد از شتر

پهلوان باشد دچارِ دردِ مَفصَل ميشود
#شهادت_حضرت_رقیه🥀

موضوعات: آداب زیارت حجت(عج)
[جمعه 1398-07-12] [ 11:33:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  واقع 5صفر ...

بسم الله الرحمن الرحیم

📜 پنجم صفر 📜
🔰ماه می تابید بر ویرانه های باب الصغیر، و سایه های بلند باروها گسترده بود بر زمین، باب الصغیر ماتم سرا بود و جغد بر دیوار نشسته بود و می نالید•••
🔰دخترک پریشان بود، افسرده و غمگین می گریست•••
•••زنان همه گِرد آمدند به دلداری•••
🔹زینب و فاطمه و سکینه و رباب، رمله و هانیه و ام وهب.🔹
🔺دخترک بی تاب و بی قرار،محبوب خود را می خواند، گریه می کرد و به فغان می نالید🔻
•••عاقبت مراقبان کاروان، کلافه شدند، طاقت از کف بدادند و رفتند•••
🔸لحظه ای گذشت، برگشتند، با طَبقی با درپوش.🔸
🔰طَبق را مقابل دخترک گذاشتند و باز رفتند•••
🔰دخترک ناله کنان، گریه سر داد و بهانه می گرفت، به امید، سر پوش طَبق را برداشت•••
•••سر خونینِ در طَبق، پُر فروغ تابید•••
🔹دخترک ناله از ته دل کشید و به فغان آمد🔹
+ گفت:

“چه کسی این سر را، به خون رنگین کرد؟”

“این رگ را، چه کسی جُراَت کرد که بُرید؟”

“چه کسی ما را، به یتیمی و تنهایی نشاند؟”

“ما به چه کس بعد تو دل بندیم؟”
•••پی هم به آه و اشک می نالید•••
🔺غم تنهایی را به سوز دل از سَر می پُرسید🔻
🔸آنقدر گفت و نوحه خواند و مویه سر داد، تا در و دیوار با او هم ناله شدند🔸
🔹سر فرود آورد و لبان سر را بوسید🔹
•••دخترک صیحه ای زد و جان داد•••
● ۱۵ روز تا #اربعین ●

موضوعات: آداب زیارت حجت(عج)
 [ 11:30:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  واقعه17محرم بخش سوم ...

بسم الله الرحمن الرحیم

📜 هفدهم محرم 📜
🔘 #بخش_سوم 

•••

❌مرد دیگری برخاست، شمشیر ‌چرخاند و فرود ‌آورد•••
🔴خون بود که بر زمین پاشید🔴
••• و عباس، فقط می تاخت •••
🔰باران تیر او را نشانه گرفت و مشکها دریده شد •••
🔰اسب به تندی تاخت و رَدی از خون برای همیشه باقی ماند، آخرین قطرهای آب، از مشکها بر زمین فرو افتاد، اسب ایستاد، و دست بر زمین کوبید •••
🔺باران تیر، بار دیگر بارید🔻
🔹مشکها گِل زین مانده بود خالی، ولی خونین.🔹
🔹و عباس با بدنی تیر آجین، از اسب فرو غلتید •••

🔹اما نه بر زمین •••

💠بر دامن علی!💠
🔰به صدای غرشی، زمین لرزید و خورشید، چهره در هم کشید، قافله سالار پَر کشید و سر عباس را بغل گرفت •••
••• و دگر بار، دو برادر با پدر همنشین شدند •••
🔹قافله سالار گریه کرد و نالید🔹
* گفت:

“عباسم! برادرم! محبوب دلم! دُردانه ام!”
🔸عباس دست در دست پدر نهاد🔸
* و گفت:

“مولا جان! ترا به جدّت قسم، مرا دست خالی به خیمه ها نَبر!”
● ۳۲ روز تا #اربعین ●

موضوعات: آداب زیارت حجت(عج)
[سه شنبه 1398-06-26] [ 04:05:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت