پرچم علمدار


 
  واقعه15محرم بخش اخر ...

بسم الله الرحمن الرحیم

📜 پانزدهم محرم 📜
🔘 #بخش_سوم 
••• و شمر، سکوت کرده و تنها ناظر بود •••
🔰چون که او می دانست امام کُشی، مُراد و مَرام پیروان ابوسفیان است، و آنچه مردمان بر زبان می رانند، از سر شور است، نه از سر شعور!•••
••• سیدالساجدین، لحظه ای سکوت کرد •••
+ و سپس با تبسمی تلخ بر لب گفت:

“هیهات ای بی وفایان نیرنگ باز!”

“میان شما و خواسته ها تان پرده ای کشیده شده است.”

“آیا برآنید با من همانگونه رفتار کنید که با پدرانم کردید؟”

“هرگز چنین نخواهد شد.”

“بخدا سوگند، هنوز آن زخم عمیقی که دیروز از قتل عام پدرم و فرزندان و اصحاب او در قلب من نشسته التیام نیافته.”

هنوز داغ رحلت رسول الله را فراموش نکرده بودم، که مصیبت های پدرم و فرزندان پدرم و جّد بزرگوارم، موی سر و محاسنم را سپید کرد.”

“هنوز مزه تلخ آن آلام را در گلوی خود احساس می کنم.”

“و هنوز اندوه این غمهای جان فرسا در سینه ام زبانه می کشد.”

“پس از شما می خواهم، نه از ما طرفداری کنید و نه با ما از در جنگ و دشمنی درآیید.”

“ای اهل کوفه! شادمان نباشید به این مصیبت که بر حسین وارد شد.”

“که این مصیبتی بس بزرگ و کیفر آن کس که او را کشت جهنم است.”

“جانم به فدای او که در کنار فرات شهید شد.”
••• و دیگر سکوت کرد و هیچ نگفت •••
● ۳۴ روز تا #اربعین ●

موضوعات: آداب زیارت حجت(عج)
[یکشنبه 1398-06-24] [ 04:05:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  واقعه15محرم بخش اول... ...

بسم الله الرحمن الرحیم

📜 پانزدهم محرم 📜
🔘 #بخش_اول 
🔰دوباره اسبان زین شدند و لگام خوردند و پرچم های گناه در میان سپاه طغیان و جنایت، و ظلم و ستم و جهل و بیدادگری به اهتزاز درآمدند •••
🔰تا بار دیگر اسلام بدعت، اسلام خلافت و خلیفه گری، اسلام اشرافیت، اسلام دروغ و فریب و سازش و نیرنگ، و اسلام ابوسفیان را به نمایش گذارند •••
🔰و با اسارت بازماندگان روز عاشور به مردمان شهر به شهر بگویند؛ که این ما بودیم که حسین و یارانش را به مسلخ بردیم و آل الله را به اسارت گرفتیم •••
🔴و چه کس بهتر از شمر بن ذالجوشن، این منافق هرجایی برای فرماندهی؟
🔰و همراه شمر، عمرو بن حجاج و شبث بن ربعی و خولی بن یزید اصبحی با هزار سوار، آماده شدند برای بردن کاروان به شام •••
••• و مردمان، این بار آمده بودند به تماشا و تماشاگری •••
🔺سیدالساجدین در غُل و زنجیر، و زنان و کودکان بر اَسترانی عریان.🔻
🔹سیدالساجدین زِدورادور، نگاه سرزنش باری به آن دنیا پرستان کرد.🔹
+ گفت:

“ای مردم! بخاطر دارید که به پدرم نامه نوشتید و با او خُدعه کردید؟”

“با او هم پیمان شدید و هنگام حادثه تنهایش گذاشتید و به ستیز با او برخاستید؟”

“با چه روی می خواهید به رسول الله بنگیرید؟”

“هنگامی که به شما بگوید:

“*عترت مرا کُشتید، حریم مرا شکستید، و شما دیگر از اُمت من نیستید؟*”
✔️ ادامه دارد • • •
● ۳۴ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_

موضوعات: آداب زیارت حجت(عج)
 [ 03:59:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  مصیبت حضرت سکینه(س) ...

بسم الله الرحمن الرحیم

🌹مصائب حضرت سکینه سلام الله علیها
▪️چون امام حسين (علیه‌السلام)، يارانش را كشته و بر روى زمين افتاده ديد متوجه خيمه‌گاه شد. سكينه (علیهاالسلام) که گفته می شود در کربلا 10 تا 14 سال داشته است فرياد زد: پدر جان! آيا تن به مرگ داده‌اى؟ امام (ع) فرمود: چگونه تن به مرگ ندهد كسى كه يار و ياورى ندارد. سكينه گفت: ما را به حرم جدّمان بازگردان. 1
▪️ امام حسين (ع) به زنها گفت: سكينه‌ى من امروز یتیم خواهد شد؛ به او توجّه و التفات كنيد، زيرا دل يتيمان نازک است. 2 در اين وقت سكينه فرياد كنان به سوى آن حضرت آمد و امام (ع) او را در آغوش گرفت و فرمود: «اى سكينه! بدان كه گريه‌ى تو پس از مرگ من طولانى خواهد شد.» 3 چون دشمن ، زنان را از ميان كشتگان عبور داد، حضرت سكينه خود را بر روى پدر انداخت و آن را در آغوش گرفت. در اثر گریه ، بى‌هوش شد. در آن حالت شنيد كه پدرش مى‌فرمايد: شیعیان من! هر زمان كه آب گوارايى نوشيديد، مرا به ياد آوريد. يا حكايت غريب يا شهيدى را شنيديد بر من بگرييد. 4
▪️امام محمد باقر (ع) مى‌فرمايد: چون ذرّيه و اهل بيت امام حسين (ع) را در روز و با وضعى خاصّ به مجلس يزيد بردند، مردم جفاكار شام گفتند: اسيرانى نيكوتر از اينان نديده‌ايم. حضرت سكينه كه ريسمان به كتفش بسته بودند فرمود: ما اسيران خاندان پيامبريم. 5 گردانندگان مجلس يزيد، سكينه را جايى نشانده بودند كه سر بريده پدر را نبيند. 6 ولى وقتى تلاش كرد تا آن را ببيند يزيد با چوب خيزران بر لب و دندان مبارک پدرش مى‌زد. صداى گريه‌اش بلند شد. به طورى كه زن‌هاى يزيد و دختران معاويه به گريه افتادند. سرانجام او و خواهرش، فاطمه، بى‌تاب گشته و به عمّه‌ى خود زینب پناه بردند و گفتند: «عمّه جان! يزيد با چوب دستى خود دندان‌هاى پيشين پدرمان را مى‌زند.» 7

 

▪️سکینه پس از چهار روز اقامت در دمشق خوابى ديد كه بخشى از آن چنين است:«ديدم زنى در هُودَجى نشسته و دستان خود را روى سرگذاشته است. پرسيدم: اين زن كيست؟ گفتند: او فاطمه ، دختر محّمد (ص) و مادر پدر تو است. با شتاب به سوى او رفتم و گفتم: مادر جان! به خدا سوگند حقّ ما را انكار كردند و حريم ما را هتک كردند. مادر جان! به خدا پدرمان، حسين (ع) را كشتند. فرمود: سكينه جانم! ديگر نگو. زيرا بند دلم را پاره كردى و جگرم را شكافتى. اين پيراهن پدرت حسين (ع) است كه از من دور نمى‌شود تا با اين پيراهن خدا را ملاقات كنم.8
📚منابع:

1مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۷.    

2 روضة الشهدا، ص ۴۲۴.

موضوعات: آداب زیارت حجت(عج)
 [ 03:52:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  واقعه 14محرم بخش آخر ...

بسم الله الرحمن الرحیم

📜 چهاردهم محرم 📜
🔘 #بخش_چهارم 
••• سیدالساجدین را که دید، مزورانه خندید •••
 _ گفت:

“نامت چیست؟”
••• سیدالساجدین بی آنکه به او بنگرد •••
* گفت:

“علی بن حسین!”
_ گفت:

“مگر علی بن حسین را خدا نکُشت؟”
* گفت:

“مرا برادری بود به نام علی، که مردمانت او را کُشتند.”
_ گفت:

“او را خدا کُشت!”
* سیدالساجدین گفت:

💠"اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها."💠

🔰"خداست که جان ها را به هنگام مرگشان باز میستاند."🔰
_ گفت:

“گستاخی آنهم در جواب من؟ او را ببرید و گردن بزنید.”
* سیدالساجدین گفت:

“من و از مرگ ترسیدن؟ نمی دانی که ما به کشته شدن عادت داریم،کرامت ما به پذیرش شهادت در راه خداست.”
🔺ابن زیاد، به خشم آمد و سربازان را به سوی او گسیل داشت.🔻
🔹زینب، سیدالساجدین را به آغوش کشید و در پناه خود گرفت و او را نهیب زد.🔹
+ گفت:

“پسر زیاد! کشتگانی که از ما گرفته ای بس نیست؟”

“خون بهای تسلّی دل تو چه مقدار است؟”

“اگر قصد کُشتن او را داری مرا هم بِکُش!”
 ● ۳۵ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق 

#روزشمار_محرم 

#مجتبی_فرآورده 

موضوعات: آداب زیارت حجت(عج)
[شنبه 1398-06-23] [ 11:47:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  واقعه14محرم بخش سوم ...

بسم الله الرحمن الرحیم

📜 چهاردهم محرم 📜
🔘 #بخش_سوم 

+•••

“پروردگار مهربان، نعمات بیشمار خود را بر مردان ما فرو فرستاد، لباس زیبای شهادت را بر آنان پوشاند و با عزت و عظمت به سرای باقی شتافتند.”

“مادرت به سوگ ات بنشیند پسر زیاد!”

“تو خود را برای پاسخ آنچه کرده ای آماده کن.”
_ گفت:

“نجات یافتگان ماییم نه شما.”
+ زینب گفت:

“دیری نمی پاید که خداوند همه را در محکمۀ عدل داوری جمع خواهد کرد، آنوقت معلوم شود هر کس چه کاره است!”
••• گَرد مرگ پاشیده شد بر تالار به سخن دختر علی •••
🔺ابن زیاد، مقهور در این گفتگو، نگاهی به حاضران مجلس کرد و خشم خود را فرو نشاند.🔻
_ گفت:

“بخدا سوگند، قلبم خُنک شد و دلم شفا یافت به قتل حسین و یاران عصیانگر او.”
🔹دانه های اشک، قطره قطره از چشمان زینب فرو غلتید.🔹
+ گفت:

“سرورم را کُشتی و شاخۀ عمرم را قطع کردی و نهال ما را شکستی.”

“اگر تسلّی دل تو در این است، بدان شفا یافته ای.”
_ گفت:

“این زن به زبان شعر سخن می گوید، پدرش هم شاعری ماهر بود.”
+ زینب گفت:

“مرا با شعر و قافیه پردازی چه کار؟”

“آنچه بر زبانم جاری شد، سوز خُفته در سینه ام بود.”
🔰و ابن زیاد، مغلوب فراست دختر علی، وامانده بود و سکوت سنگینی حاکم شد•••
🔸بدنبال بهانه گشت، تا راهی بیابد برای جبران این شکست.🔸
✔️ ادامه دارد • • •
● ۳۵ روز تا #اربعین ●

موضوعات: آداب زیارت حجت(عج)
 [ 11:44:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت