بسم الله الرحمن الرحیم
? مردِ صابون بود، نه مردِ صاحب‌الزمان!

✍ دکان‌دار بود. سدر و کافور و صابون و عطر و… می‌فروخت. مدت‌ها بود که محبت امام در زندگی‌اش یک جریانی پیدا کرده بود که به تاب‌وتبش انداخته بود. تا اینکه آن روز متوجه شد دو نفری که در مغازه‌اش هستند، راه ارتباطی به حضرت دارند. به التماس افتاد برای همراهی با آن‌ها. با اصرار، همراهشان شد. رسیدند به رودخانه‌ای پرآب که آن دو راحت پا بر آب گذاشتند. ماند او حیران و ترسان. گفتندش: نام امام را ببر و بگذر. نام امام را برد و پا بر آب گذاشت. میان راه، باران گرفت و مرد از خیال امام بیرون آمد و دل‌نگران صابون‌هایش شد که زیر باران مانده بود. رویش به سمت امام بود و دل و فکرش رفت روی پشت بام؛ پیش صابون‌ها؛ که پایش در آب فرو رفت… از دیار و یاد یار جا ماند و به قول آن عزیز: مردِ صابون بود، نه مردِ صاحب‌الزمان!

? برگرفته از کتاب امام من ص 48

┄┅┅❅?❅┅┅

موضوعات: آداب زیارت حجت(عج)
[جمعه 1399-08-30] [ 12:52:00 ب.ظ ]