بسم الله الرحمن الرحیم

📜 هفدهم محرم 📜
🔘 #بخش_اول 
🔰شب بود و مظلومیت و سکوت•••

🔰و ماه کم فروغ می تابید•••

🔰و زنان، در نور ماه، گِرد هم به ماتم نشسته بودند•••
🔰اسماء، دختر مسلم بن عقیل، سر بر زانوی مادر داشت، و رقیه موهای او را شانه می زد •••
••• رقیه در اندیشۀ روز عاشور، خود را ملامت می کرد •••
+ با خود گفت:

“کاش لال می شدم و آب طلب نمی کردم.”
••• و بار دیگر آن روز را به یاد آورد •••
🔰روز عاشور بود و مشک ها به ضرب تیزی نیزه و شمشیر پاره بود، خیمه گاه بی آب بود، و فریاد العطش از خیمه بر می خواست •••
🔰و او، از عطش طفلان و کودکان خردسال، طاقت از کف داده و به شِکوه آمده بود •••
+ گفت:

“قطره آبی نیست تا این کودکان را سیراب کنیم.”
* قافله سالار به عباس گفت:

“عباس برویم برای آب.”
••• و عباس، بی محابا مشک ها گِل زین کرد و آماده شد •••
🔹و دو مرد، دو برادر، تاختند سوی آب.🔹
🔺مردان که رفتند، خیمه ها ماندند و زنان و کودکانِ بی پناه.🔻
🔴و سواران سپاه جهل و طغیانگری، یورش بردند سوی خیمه ها، فریاد استغاثه از خیمه ها برخاست، قافله سالار گریزی نداشت جز آنکه باز گردد •••
••• سر اسب چرخاند و بازگشت •••
🔸عباس تنها ماند، و سواران سپاه در برابر او، با شمشیرهای آخته و نیزه به صف شدند •••
🔰عباس شمشیر کشید و بر آنان هجوم بُرد، و از دل آکنده از کینۀ جُنود شیطان راه گشود، بی محابا تا علقمه تاخت •••
✔️ ادامه دارد • • •
● ۳۲ روز تا #اربعین ●

موضوعات: آداب زیارت حجت(عج)
[سه شنبه 1398-06-26] [ 03:56:00 ب.ظ ]