بسم الله الرحمن الرحیم

📜 چهارم محرم 📜
🔰 در آستانۀ خیمه، نگاه به آسمان پُرستاره داشت •••
+ زینب گفت:

“ابوالفضل، کجا سیر میکنی؟ فقط جسم ات اینجاست.”
- عباس گفت:

“حال غریبی دارم.”
+ گفت:

“به خواهرت نمی گویی؟”
💠عباس به وجد آمد و با اشتیاق رو به او شد، تا ضمیر خود را عرضه کند.💠
- گفت:

“چند شبی است احساس می‌کنم محیط اطرافمان وسیعتر شده. آنانی که دل به کوفه بسته بودند، با خبر شهادت مسلم بن عقیل رفتند، و آنانی که به امید ظفر آمده بودند،با ورود به کربلا ترکمان کردند. اکنون، ما مانده ایم و عاشقان مولایمان. گویی کسان بیشماری از دل آسمان، از زمانهای دور و نزدیک سرک می‌کشند،و اظهار وفاداری خالصانه خود را به مولایمان ابراز می کنند.”   
🔸لحظه ای سکوت کرد و نگاه اش به زینب خیره ماند.🔸
- گفت:

“بانوی من، حال چنین کسی چگونه است؟”
••• زینب تبسمی کرد و بر پیشانی برادر بوسه زد •••
+ گفت:

“به تو غبطه میخورم عباس.”
🔵عباس، با لبخندی پُر مِهر، دست او را بوسید.
- عباس گفت:

“غبطه به حال من؟ شما که از مکه تا کربلا، هم نشین مادرتان فاطمه اید؟!”
● ۵ روز تا #تاسوعا ●

● ۶ روز تا #عاشورا ●

موضوعات: آداب زیارت حجت(عج)
[چهارشنبه 1398-06-13] [ 11:09:00 ق.ظ ]