بسم الله الرحمن الرحیم

📜 عاشورا 📜
🔘 #بخش_سوم 
🔰 قافله سالار، میانۀ میدان بود و هر شهیدی که بر خاک فرو خُفت، او را بدرقه کرد •••
••• گَرد و غبار میدان به آرامی فرو نشست •••
🔰 کربلا تا بی‌نهایت افق گسترده بود و آسمان خود را به زمین رسانده بود تا از نزدیک ببیند، که خلیفه الله چگونه دیوار قطور طغیان را فرو می ریزد و ریشۀ شجرۀ ملعونه را از بیخ و بُن، بَر می کند، و راه امامت را تا فرزند خود مهدی موعود می گشاید •••
🔺یاران یک به یک رفتند.🔻
••• قافله سالار، نگاه چرخاند •••
🔰 زمین شخم خورده بود از سُم اسبان. نیزه هایی فرو مانده بر زمین. و لکه های کوچک و بزرگ خون، خودنمایی می کرد. خورشید پنهان در گرد و غبار، کم فروغ، اما داغ، تابید و باد، پرچم سبز در اهتزاز را بازی داد •••
••• آرام آرام، گَرد و غبار فرو نشست •••
🔰 و خیمه ای نیم سوخته نمایان شد، پرنده پرواز کرد و بر ریسمان آن نشست و درد آلود خواند •••
••• و یاران، همه خُفته بودند بر زمین •••
+ شمر فریاد کرد:

“تنها مانده ای حسین.”
••• قافله سالار بار دیگر نگاه چرخاند •••
🔹گَهی رفت و گَهی ماند.🔹
🔸حرکت کرد، و سپس ایستاد.🔸
* گفت:

“کجایید ای دلیران با صفایم، ای رزمجویان پا در رکاب، مگر دلخوش نبودید تا شما را بخوانم؟”

“کجایی حبیبم؟ کجایی زُهیر؟ بُریر؟ مسلم بن عوسجه، عابس، …

حال که صدایتان می کنم چرا پاسخ نمی گویید؟!”
⚫️ سکوت بود و سکوت بود و تنهایی. ⚫️
✔️ ادامه دارد • • •
● ۳۹ روز تا #اربعین ●

موضوعات: آداب زیارت حجت(عج)
[سه شنبه 1398-06-19] [ 11:04:00 ق.ظ ]